چکیده
چکیده
تکیه بر فرّ ایزدی و اعتقاد به شاهِ آرمانی در فرهنگ و ادبیات و اساطیر ایرانی، اندیشهای دیرین و پنداری باسابقه است. فرّ بهعنوان یک اسطورة ریشهدار و عمیق حداقل دو نقش اساسی بر عهده داشت؛ نخست اینکه نظام موروثی پادشاهی را توجیه میکرد و دیگر آنکه با پیوند قدرت پادشاه به قدرت و ارادة الهی به آن جنبة معنوی و دینی میبخشید. در اوستا و متنهای پهلوی و به تبع آنها در شاهنامه ردّ پای این اسطوره بهطرزی عمیق و پررنگ نمایان است. محوریت اندیشة فرّ در فلسفة سیاسی، تفکر دینی و باورهای مردمی ایران باستان از ژرفا و شمول هر چه تمامتر این کهناسطوره حکایت دارد، اما با توجّه به تأثیر انکارناپذیری که تحوّلات اجتماعی و دینی در ساختار و محتوای اسطورهها دارند، در طول دورة اسلامی، هرچه از دوران باستان فاصله میافتد، تحول اسطورة فرّ از یک اندیشة اعتقادی و بنیاد سیاسی و اجتماعی به یک پندار موهوم و باور عامیانه، بیشتر قابل مشاهده است. در این دوره، از یکسو اسطورة فرّ رنگ میبازد و از سوی دیگر با اسطورة «همای سعادت» درمیآمیزد. این تلفیق، بهوفور، در آثار ادبی سدههای میانی در قالب تعبیراتی چون «فرّ هما» و «همایون فرّ» رخ مینماید و در دورههای متأخّر به موازات کاسته شدن از جایگاه اندیشة «فرّ کیانی»، بهتدریج «همای سعادت» با ژرفایی بهمراتب کمتر و صرفاً در لابهلای آثار ادبی و لایههایی از اندیشة عامیانه جایگزین آن میشود.
کلیدواژهها