چکیده
تأثیر اندیشههای عرفانی و صوفیانه بر فرهنگ و ادبیات ما چنان ژرف و گسترده بودهاست که با وجود بحثها و مجادلات بسیار، و انتشار آثار و پژوهشهای ارجمند، هنوز هم باب پژوهش در مورد جنبهها و جلوههای مختلف آن گشوده است، و گوشههای تاریک و ناکویده آن همچنان نیازمند افشاندن پرتو جستجوهای دیگر است. مقاله حاضر عهدهدار بحث درباره یکی از این گوشههای کمتر کاویده شده تصوف است، و میکوشد-تا لگر بتواند-تحول تاریخی تصوف را از منظر جامعه شناختی مورد بررسی قرار دهد و ضمن اشاره به دگرگونی مبانی نظری متصوفه، پیامدهای اجتماعی و سیاسی این تحول را به اجمال از نظر بگذراند. مقصود اصلی مقاله، کوشش برای پاسخیافتن به این پرسش است که چگونه تصوف-یا حداق گروههایی از متصوفه-از زهد و دنیاگریزی، به دنیا گرایی و کسب قدرت سیاسی روی آورده است؟و این تحول بر کدام مبانی نظری استوار بوده و چه پیامدهای عملی درپی داشته است؟