چکیده
روایت در سادهترین مفهوم، داستانی است که در زمان روی میدهد و راوی کسی است که این داستان را نقل میکند. با این که حجم گستردهای از اشعار نیما یوشیج روایتی از درد و رنج جامعه، عشق متعالی انسان به مردم و خاطرات کودکی و طبیعتی است که شاعر در آن زندگی کرده و تجربه آموخته اما به این جنبه از شعر او کمتر توجه شده است. اشعار روایت مدارانة نیما دارای دو ساخت سنتی و نو هستند. در ساخت سنتی گاه شاعر به شکل قدیم شعر کاملاً وفادار بوده و گاه در قالبهای معهود شعر قدیم تغییراتی به وجود آورده که نتیجة رویکرد خاص او به کارکرد جدید قافیه بوده است و از آمادگی ذهنی شاعر برای ورود به ساخت تازهای از شعر حکایت میکند. به عبارت دیگر نیما با روی آوردن به کارکرد دیگری از قافیه در واقع زمینه را برای طرح حرفها و درد و رنجهای تازه فراختر کرده است. در تمام اشعار روایی چه در ساخت سنتی و چه غیر سنتی، شاعر به عنوان دانای کل، شخصیتها و گفتار آنها را شکل داده و هر جا که لازم بوده با هنرمندی به توصیف صحنه و فضای داستان پرداخته و یا با تفسیر و تحلیل واقعه، نتیجهگیری و پیامرسانی کرده است.
کلیدواژهها