چکیده
در سنت نقد ادبی (و هنری) مدرن غرب، خواندن متن به عنوان پدیدهای جدی در راستای کشف «حقیقت»، غالباً تحت تأثیر زیباییشناسی ـ از نوع زیباییشناسی کانت ـ و با بیتوجهی به حضور خواننده/مخاطب، در فرآیند دریافت متن ناکام میماند و به حالتی از «افسردگی» منجر میشود. در مقابل، خوانشی از ادب و هنر میتواند وجود داشته باشد که به دلیل راهگشا بودنش به سوی «حقیقت» هستی، طربانگیز باشد. این خوانش میباید در بستر عالــم واقعی و احیای همة استعدادهای مرتبط با عالــم واقعی خواننده/مخــاطب صورت گیرد تا تأثیرگذاری ادبیات و هنر در مفهوم برگرداندن حس به اعضاء و جوارح رخوتزدة خواننده/مخاطب گرفتار آمده در عادت و روزمرگی، که ایده و مقصد ویکتور شکلوفسکی منتقد روس بود، تحقق یابد. این نوشته قصد دارد با توجه به یافتههای اندیشمندان پساساختگرای متأثر از فلسفة هایدگر، برای این گونه خوانش وجودی متون ادبی روشی را که شکلوفسکی مدرنیست هوادار آن بود اما به دلیل محدودیت رویکردش نتوانست آن را به طور عملی محقق سازد، پیشنهاد کند.
کلیدواژهها