چکیده

چکیده
ادبیات و فلسفه در طول تاریخ همواره در حال تعامل و داد و ستد بوده­اند. گاه به هم نزدیک و حتی عین هم شده و گاه نیز از یکدیگر فاصله گرفته­اند. نوع ارتباط این دو شاخه از فعالیت فکری بشر، از روزگار باستان تاکنون، همیشه محل بحث صاحب‌نظران بوده است. اما این مسأله همچنان بر جای خود باقی است که چه نوع ارتباط منطقی و معرفت­شناختی بین ادبیات و فلسفه وجود دارد. مقالۀ حاضر می­کوشد تا با نگاهی تحلیلی، تاریخی و روش­شناسانه، صورتی قابل فهم و علمی از مسأله به دست دهد. برای نیل بدین مقصود به مباحث مفهومی دربارۀ چیستی ادبیات و فلسفه پرداخته، حیثیت علمی هردو را مورد بررسی قرار می­دهد و سپس نقاط اشتراک و افتراق دو دانش را تعیین می­نماید. دست آخر به احصاء انواع ارتباط معنی­دار و منطقی بین ادبیات و فلسفه می‌پردازد.
آنچه از مجموع مباحث مطروحه در این مقاله بر‌می­آید، این است که ادبیات و فلسفه هر دو دارای وجهی هستی­شناسانه هستند اما با دو زبان و روش متفاوت است و این که در قرن اخیر مرزهای این دو طریقة جهان­شناسیک بغایت به یکدیگر نزدیک شده است.

کلیدواژه‌ها