تصوف و عرفان
محسن پورمختار
چکیده
در بین حدود هفتاد قول که از شاه بن شجاع کرمانی باقی مانده است، دوازده قول به نام عارفان دیگری هم نقل شده است. هشت قول به نام ذوالنون مصری، یک قول به نام بایزید بسطامی، دو قول به نام ابوعثمان حیری نیشابوری و یک قول به نام ابوسعید ابوالخیر. در مقاله حاضر در باب گوینده اصلی این دوازده قول بحث شده و بر پایه استدلالهای ذیل، انتساب آنها به ...
بیشتر
در بین حدود هفتاد قول که از شاه بن شجاع کرمانی باقی مانده است، دوازده قول به نام عارفان دیگری هم نقل شده است. هشت قول به نام ذوالنون مصری، یک قول به نام بایزید بسطامی، دو قول به نام ابوعثمان حیری نیشابوری و یک قول به نام ابوسعید ابوالخیر. در مقاله حاضر در باب گوینده اصلی این دوازده قول بحث شده و بر پایه استدلالهای ذیل، انتساب آنها به شاه کرمانی مرجّح دانسته شده است. یک: راویان سخنان شاه کرمانی دارای اعتبار ویژهاند. راوی نخست ابوعبدالرحمان سُلمی نیشابوری، اقوال شاه را از طریق دو تن از شاگردان برجسته ابوعثمان حیری روایت کرده و حیری خود شاگرد شاه بوده و سخنان او را در دفتری مخصوص نگاشته بوده است. راوی دوم خواجه علی سیرجانی علاوه بر اینکه یکی از مشایخ بزرگ تصوف است و صاحب کتاب مهم البیاض و السواد، همشهری شاه و از علاقهمندان جدی اوست. دو: اقوال سهگانی یعنی سخنانی که در آنها از نشانههای سهگانه یاد شده، یک ویژگی مهم سبکی سخنان شاه شجاع کرمانی به شمار میروند و انتساب آنها به شاه کرمانی پذیرفتنیتر است. سه: طبق قاعده استناد به اشهر طبیعی است که سخنان شاه کرمانی به عارفان مشهورتر از او منسوب شدهباشند.چهار: حجم فوق العاده کتاب حلیة الأولیاء و کثرت نسبی سخنان ذوالنون در آن امکان انتساب اشتباه به او را بیشتر میکند.
تصوف و عرفان
امیرحسین همتی
چکیده
قرن پنجم، در سیرِ تاریخیِ تصوّف، دوران طلایی این مَسلک، از نظر بالندگی است. ظهورِ مشایخ متعدد، و همچنین کمالِ تعدادی از عالمانِ عارف را در این دوران میتوان دید. بررسیِ احوال و مقاماتِ برجای مانده از معاریفِ این روزگار، مشخص میکند میانِ برخی از ایشان، صرف نظر از تقارن در ایامِ حیات، یا اشتراک در زیستبومِ جغرافیایی، روابطی ...
بیشتر
قرن پنجم، در سیرِ تاریخیِ تصوّف، دوران طلایی این مَسلک، از نظر بالندگی است. ظهورِ مشایخ متعدد، و همچنین کمالِ تعدادی از عالمانِ عارف را در این دوران میتوان دید. بررسیِ احوال و مقاماتِ برجای مانده از معاریفِ این روزگار، مشخص میکند میانِ برخی از ایشان، صرف نظر از تقارن در ایامِ حیات، یا اشتراک در زیستبومِ جغرافیایی، روابطی از نوع استادی و شاگردی، یا پیوندهای مرادی و مریدی، و همچنین ملاقات و مُراوده، برقرار بوده است. دو تن از نامآورانِ زمانۀ مذکور، که مناسباتی ویژه میانِ ایشان وجود داشت، ابوالقاسم قشیری و ابوسعیدابوالخیر هستند. این در حالی است که برخی بر مبنای چند استدلالِ کلی، ضمن انکارِ مُراودات این دو، هر سندِ تاریخی را که در این باب وجود دارد، ساختگی میدانند. این جُستار در پیِ آن است تا ضمن بحث دربارۀ این استدلالها، با بهرهگیری از اسنادِ کهن، و استناد به آنچه مؤیدِ اعتبارِ آنهاست، صحت یا سُقمِ مناسبات این دو شیخ را در بوتۀ نقد قرار دهد. نتایجِ حاصل از این پژوهش مؤید آن است که میانِ قشیری و ابوسعید، مراوداتی ویژه، نه فقط میانِ دو شخص، بلکه تا حدِّ شکلگیریِ روابطِ مستحکمِ خانوادگی، برقرار بوده است.
تصوف و عرفان
اسدالله واحد؛ هادی صادقی؛ محمد مهدی پور؛ ابراهیم رنجبر
چکیده
«احمد یسوی» یکی از مشایخ مشهور و تأثیرگذار در خطّۀ ترکستان در قرن ششم بوده است. حرکت صوفیانه و سلوک عرفانی وی به نام «یسویّه» در جهان اسلام شهرت یافته است که در اسلامی شدن آناتولی نقش مهمی ایفا کردهاست و با فراز و نشیبهایی در آسیای صغیر حیات داشته است. یسویّه به عنوان اولین طریقتی تلقّی میشود که در میان ترکان پدید آمد؛ ...
بیشتر
«احمد یسوی» یکی از مشایخ مشهور و تأثیرگذار در خطّۀ ترکستان در قرن ششم بوده است. حرکت صوفیانه و سلوک عرفانی وی به نام «یسویّه» در جهان اسلام شهرت یافته است که در اسلامی شدن آناتولی نقش مهمی ایفا کردهاست و با فراز و نشیبهایی در آسیای صغیر حیات داشته است. یسویّه به عنوان اولین طریقتی تلقّی میشود که در میان ترکان پدید آمد؛ این جریان دینی ابتدا در شهر «یسی» یا «ترکستان» پدیدآمد و سپس آوازۀ آن کل ماوراءالنّهر را درنوردید و در آسیای صغیر نیز گسترش یافت. اهمّیّت اصلی طریقت یسویّه از این منظر است که توانست متناسب با سطح اندیشه، زبان و فرهنگِ ترکمانان، از ترکستان تا آناتولی، عقاید عرفانی و آداب و اصول صوفیانهشان را اشاعه و تبلیغ کند و با استفاده از اشعار عامیانۀ آهنگینی که ریشه در روح ملّی و آداب آن قوم داشت، روح بسیط و بیآلایش آنها را مجذوب اسلام و تصوّف کند و در نهایت فرهنگ و اجتماع آسیای صغیر را آمادۀ ورود و پذیرش آرای فرقههای مختلفی که اغلب آنها اصل خراسانی داشت، گرداند. با توجه به اینکه تاکنون تحقیقی در مورد نقد و بررسی آراء و آدابِ یسویّه و گسترش این طریقت در آسیای صغیر صورت نپذیرفتهاست. نگارندگان این پژوهش برآنند که با استناد به آثار مکتوب و منسوبِ شخصِ احمد یسوی، به شرح و تفسیر عقاید صوفیانه و آداب طریقت یسویّه و تطبیق آنها با تصوّف خراسان بپردازند تا از این طریق ماهیّت عرفانی و تأثیر فرهنگی و فکری این طریقت در آسیای صغیر آشکار و مشخّص شود.
تصوف و عرفان
رحمان مشتاقمهر؛ مهناز نظامی عنبران
چکیده
علاوه بر وجود تعداد قابل ملاحظهای از رباعیات شعرای متقدم در میان رباعیات منسوب به مولانا، رباعیاتی نیز در دیوان او یافت میشود که مولانا در سرایش آنها به رباعیات دیگران توجه داشته و از آنها الهام گرفتهاست. او گاه بیت یا مصرعی از یک رباعی را تضمین کرده و در موارد بسیاری نیز به تتبع از ساختار برخی از رباعیات، به استقبال رباعیات ...
بیشتر
علاوه بر وجود تعداد قابل ملاحظهای از رباعیات شعرای متقدم در میان رباعیات منسوب به مولانا، رباعیاتی نیز در دیوان او یافت میشود که مولانا در سرایش آنها به رباعیات دیگران توجه داشته و از آنها الهام گرفتهاست. او گاه بیت یا مصرعی از یک رباعی را تضمین کرده و در موارد بسیاری نیز به تتبع از ساختار برخی از رباعیات، به استقبال رباعیات شعرای پیش از خود رفتهاست. در این پژوهش با بررسی و مقایسۀ رباعیات مولانا با رباعیات موجود و در دسترس شعرای پیشین، تا حدودی سرچشمهها و منابع الهامگیری و تأثیرپذیری مولانا از رباعیات پیشینیان مشخص گردید. در نقد ادبی معاصر، در زمینۀ رابطۀ یک متن با متون دیگر، این مقوله از رباعیات مولانا در نظریۀ بینامتنیت ژنت در دو حوزۀ بینامتنیت غیر صریح و ضمنی قرار گرفته و با آن قابل انطباق است. مولانا از شعرای متقدم بسیاری در رباعیاتش الهام گرفتهاست، اما در این میان عمدهترین سرچشمههای الهامگیری او در رباعیاتش به شعرایی از قبیل سنایی، اوحدالدین کرمانی، عطار و خیام نیشابوری تعلق دارد.
تصوف و عرفان
سالومه صیاد راجبی؛ محمد ابراهیم پور نمین؛ خسرو جلیلی کهنهشهری
چکیده
ادبیات صوفیه در دو صورت منثور و منظوم آن، بخشی بزرگ و مهم از ادبیات فارسی است با گونهها و زیرگونههای متنوعی چون دستینهها و آثار منثور و منظوم تعلیمی و نیز آثار خلاقهای که گزارشگر لحظات شور و اشراق صوفی در زبانی غنایی یا رمزی(سمبلیک) است. یکی از مواد اصلی و مشترک در میان تقریباً تمامی این انواع گوناگون، نقل «حکایات» و «اقوال» ...
بیشتر
ادبیات صوفیه در دو صورت منثور و منظوم آن، بخشی بزرگ و مهم از ادبیات فارسی است با گونهها و زیرگونههای متنوعی چون دستینهها و آثار منثور و منظوم تعلیمی و نیز آثار خلاقهای که گزارشگر لحظات شور و اشراق صوفی در زبانی غنایی یا رمزی(سمبلیک) است. یکی از مواد اصلی و مشترک در میان تقریباً تمامی این انواع گوناگون، نقل «حکایات» و «اقوال» مشایخ صوفی است. این پژوهش کوششی است برای ارائۀ تصویری دقیق و مستند از کمّ و کیفِ بازتابِ «حکایات» (و نه اقوالِ) مشایخ صوفی در مهمترین منظومههای تعلیمی صوفیانۀ فارسی شامل حدیقةالحقیقۀ سنایی، مثنوی معنوی مولانا، و هفتاورنگ جامی. نتایج این پژوهش نشان میدهد از مجموع 300 حکایت منقول در مجموع این آثار، گذشته از حکایات منسوب به پیران ناشناس (47 حکایت)، که بالاترین میزان حکایات را تشکیل میدهد، بیشترین حکایتها بهترتیب مربوط به بایزید(با 24مورد)، ابوسعید ابوالخیر(با 21 مورد) و شبلی(با 20 حکایت) است. همچنین حدود یکچهارم از مجموع کل حکایات، «حکایات کرامات»اند و مضمون بقیۀ حکایات، تعلیم معارف و مفاهیم صوفیانه است. گفتنی است در نگاهی تاریخی و تطبیقی، بهروشنیمیتوان افزایش توجه به نقل حکایاتِ کرامات را در فاصلۀ سنایی تا مولانا دید؛ چنانکه در حدیقةالحقیقه، هیچ حکایت کرامتی نقل نشده اما از میان 26 حکایت منقول در دفاتر ششگانۀ مثنوی مولانا، 15 حکایت، (یعنی حدود 60درصد حکایات) کرامتمحور است. درنهایت نیز میتوان مجموع منظومههای صوفیانۀ فارسی را در مقایسه با انواعی همچون تذکرهها و اولیانامهها و نیز عدهای از دستینههای کهن عربی، برخوردار از توجه کمتری به حکایات کرامات تلقی کرد.
تصوف و عرفان
محمدرضا حسنی جلیلیان؛ مرتضی شکری؛ علی نوری
چکیده
معنای زندگی مفهومی مربوط به دوران معاصر است. انسان سنتی در سایة معنایی میزیست که برآمده از دین و اسطوره بود، و انسان مدرن معنا را در علم و عقل و پیشرفت جستوجو میکرد، اما انسان معاصر – مشخصاً از جنگ جهانی دوم به بعد – با رد فرا روایتهای پیشین در برهوت بیمعنایی سرگردان است. بحرانِ معنا، دلمشغولی اصلی روزگار کنونی است. ...
بیشتر
معنای زندگی مفهومی مربوط به دوران معاصر است. انسان سنتی در سایة معنایی میزیست که برآمده از دین و اسطوره بود، و انسان مدرن معنا را در علم و عقل و پیشرفت جستوجو میکرد، اما انسان معاصر – مشخصاً از جنگ جهانی دوم به بعد – با رد فرا روایتهای پیشین در برهوت بیمعنایی سرگردان است. بحرانِ معنا، دلمشغولی اصلی روزگار کنونی است. مسألة اصلی این پژوهش، چگونگی درمان پیشنهادی دردِ بیمعنایی با رجوع به اندیشههای مولوی(604-672 ه.ق) و اکهارت تُله (1948- م) است. یدین منظور آراء آنان در این باب به روش توصیفی-تحلیلی مقایسه شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد مولوی، عامل اصلی گمگشتگی و بیمعنایی انسان را خودی میداند و عشق را فراگیرترین درمان برای بیماریهای وجودی معرفی میکند. عشقی که با پدیدار کردن شور زندگی و شیرینی هستی و همچنین غنیمت شمردن وقت و ایجاد نگاهی نو در جانِ عاشق، بیمعنایی را از میان برمیدارد. تُله، ذهن شرطی شده، تفکر قالبی، اسارت در مفهوم زمان و هویّت غیر اصیل را عوامل اصلی ایجاد بحرانِ معنا در روزگار معاصر میداند و برای حلّ این بحران، زیستن در لحظۀ حال را توصیه میکند. خدا در مرکز توجه مولوی است؛ اما برای تله، انسان اصل است. نفسِ مورد نظر مولانا با ذهنِ مورد نظر اکهارت شباهت دارد. عشقِ مولوی، آسمانی و معطوف به حضرت حق، و عشقِ تله، معطوف به هستی و تمامی موجودات است. هر دو عشق را موجب یگانگی با هستی میدانند.
تصوف و عرفان
خلیل بیگزاده؛ احسان زندی طلب؛ ابراهیم رحیمی زنگنه
چکیده
بیداری به معنای از میان رفتن غفلت و ناآگاهی و یکی از مهمترین اصطلاحات در عرفان اسلامی است که مولوی در داستانهای مثنوی معنوی بارها از آن سخن گفته، ویژگیهای آن را بازنموده است. همچنین در روایتهای آیین ذن، ساتوری همین معنا را دارد و درک و تجربة آن اساس و جانمایة مراقبه و سلوک بهشمار میرود. بر این پایه، هدف این جستار، تحلیل یافتههای ...
بیشتر
بیداری به معنای از میان رفتن غفلت و ناآگاهی و یکی از مهمترین اصطلاحات در عرفان اسلامی است که مولوی در داستانهای مثنوی معنوی بارها از آن سخن گفته، ویژگیهای آن را بازنموده است. همچنین در روایتهای آیین ذن، ساتوری همین معنا را دارد و درک و تجربة آن اساس و جانمایة مراقبه و سلوک بهشمار میرود. بر این پایه، هدف این جستار، تحلیل یافتههای بیداری است از نگاه مولوی در مثنوی معنوی بهعنوان اثری شاخص در حوزة عرفان اسلامی ـ ایرانی با روایتهای ساتوری در مجموعههای «دروازة بی دروازه» و «صد و یک داستان ذن» که هر دو از مشهورترین نوشتهها در سنت عرفانی ذن یهشمار میروند. بازنمودن یکسانیها و ناهمسانیهای این دو مکتب فکری با روش توصیفی ـ تحلیلی سامان یافته است و تحلیل و تبیین دادههای پژوهش نشان میدهد، ویژگیهای بیداری در مثنوی معنوی و ساتوری در آیین ذن مانند: ناگهانیبودن، آگاهیبخشی و تکرارپذیری با یکدیگر همسانی دارند، اگر چه ویژگی ناگهانیبودن در روایتهای ساتوری بازتاب بیشتری دارد. همچنین ویژگی حیرتانگیزی که خصوصیتی فرعی و برآمده از نگاه مخاطب است، در روایتهای آیین ذن بازتاب فراوانی یافته که برخاسته از ساختار منطقگریز و تحلیلناپذیر این مکتب است. حال اینکه داستانهای مبتنی بر بیداری در مثنوی معنوی که در تطبیق با روایتهای ساتوری از بنیانهای عقلانی و منطقی مستحکمی پیروی میکنند، حایز این ویژگی نیستند.
تصوف و عرفان
آرزو پوریزدانپناه کرمانی؛ زینب شیخ حسینی
چکیده
مکتوبات یکی از گونههای مهم ادبیّات و انواع نثر فارسی است که در دورههای مختلف تاریخی از نظر ادبی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی از اهمّیت شایانی برخوردار بوده است. عرفای اسلامی با استفاده از فن مکتوبنگاری و با پیروی از پیشوایان دین، اقدام به نگارش نامههایی برای انتقال آموزههای عرفانی و هدایت سالکان طریقت کردهاند. عبدالله قطب یکی ...
بیشتر
مکتوبات یکی از گونههای مهم ادبیّات و انواع نثر فارسی است که در دورههای مختلف تاریخی از نظر ادبی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی از اهمّیت شایانی برخوردار بوده است. عرفای اسلامی با استفاده از فن مکتوبنگاری و با پیروی از پیشوایان دین، اقدام به نگارش نامههایی برای انتقال آموزههای عرفانی و هدایت سالکان طریقت کردهاند. عبدالله قطب یکی از عارفان برجستة قرن نهم هجری است که اقدام به تأسیس جامعهای آرمانی و مدینهای فاضله با عنوان «اخوان آباد» در حوالی جهرم کرد. وی از طریق نگارش مکتوبات به ادارة این جامعة آرمانی و هدایت و تعلیم مریدان خود پرداخت؛ مکتوباتی که هم از نظر نثر شیوای فارسی و هم از نظر دربرداشتن نکات ارزشمند عرفانی برای ارشاد و تعلیم سالکان درخور توجّه است. بر این اساس، در این جستار با روش تحلیلی ـ توصیفی ساختار مکاتیب قطب مورد بررسی قرار گرفته است. یافتههای تحقیق حکایت از آن دارد ویژگیهای سبکی نگارش قطب، یعنی گرایش به سادهنویسی و ایجاز و اختصار، ساختار مکتوبات وی را دستخوش تغییر قرارداده و همین امر سبب تفاوت مکاتیب قطب در قیاس با سایر مکتوبات عرفانی شده است. این مکتوبات در زمرة مکتوبات اخوانی و چند سویه جای میگیرد.
تصوف و عرفان
تقی پورنامداریان؛ الهه بیات زرند
چکیده
نمادها تصویرهایی قدرتمند هستند که انبوهی از مفاهیم و اساطیر فرهنگی را در قالب یک خوشۀ معنایی صورتبندی میکنند. این خوشههای معنایی طی فرایندهای خلاق ادبی تولید میشوند و بخشی از حافظۀ فرهنگی ما را تشکیل میدهند. یکی از این نمادها که در متون ایرانی قبل از اسلام تولید شده و در حافظۀ فرهنگی جامعۀ پس از اسلام باقی مانده و در صورتبندیهای ...
بیشتر
نمادها تصویرهایی قدرتمند هستند که انبوهی از مفاهیم و اساطیر فرهنگی را در قالب یک خوشۀ معنایی صورتبندی میکنند. این خوشههای معنایی طی فرایندهای خلاق ادبی تولید میشوند و بخشی از حافظۀ فرهنگی ما را تشکیل میدهند. یکی از این نمادها که در متون ایرانی قبل از اسلام تولید شده و در حافظۀ فرهنگی جامعۀ پس از اسلام باقی مانده و در صورتبندیهای جدیدی در سنت شعری و عرفانی فارسی استمرار یافته، سیمرغ است. این صورتبندیهای متعدد نشان میدهد که سیمرغ در فرهنگ ایرانی به یک دال مرکزی تبدیل شده و بازخوانی بینامتنی کدهای رمزگذاری شده در آن میتواند تفکر اسطورهای و سنت فکری رمزآلود انسان ایرانی در سدههای گذشته را برای نسل جدید فهمپذیر کند. با عنایت به این موضوع، مقالۀ حاضر با تکنیک قرائت تنگاتنگ و با تکیه بر شواهد متنی موجود در پیکرۀ ادبیات پیشااسلام و پسااسلام میکوشد ضمن تاکید بر سمبلیسم غنی این پرنده، سیر تطور معنایی آن را در دورههای مختلف تاریخی تا قرن هفتم واکاوی کند و چرایی و چگونگی این چرخشهای معنایی را به یک مسئله تبدیل کند. بر این اساس، مقالۀ حاضر تلاش میکند به این سؤال پاسخ دهد که سیمرغ در پیکرۀ متون ادبی پسااسلام چه تفاوتی با متون پیش از اسلام دارد و در صورتبندیهای متعدد آن چه نوع دستکاریهای خلاقانهای در صورت و محتوای آن رخ داده است؟
تصوف و عرفان
حمید رضا توکلی
چکیده
نخستین گفتوگوی شمس با مولانا پیرامون بایزید بوده است. شمس به این نکته در پایان یک پارهگفتار عربی در مقالات تصریح میکند. نقد بایزید بارها به شیوهای مشابه در جایجای سخنان شمس پدیدار میشود. همین نقد دربارة حلاج هم تکرار میشود. از این گذشته نکات مرتبط با این ملاحظة نقادانه بارها در مقالات جلوه دارد؛ تاملاتی دربارة متابعت و بدعت، ...
بیشتر
نخستین گفتوگوی شمس با مولانا پیرامون بایزید بوده است. شمس به این نکته در پایان یک پارهگفتار عربی در مقالات تصریح میکند. نقد بایزید بارها به شیوهای مشابه در جایجای سخنان شمس پدیدار میشود. همین نقد دربارة حلاج هم تکرار میشود. از این گذشته نکات مرتبط با این ملاحظة نقادانه بارها در مقالات جلوه دارد؛ تاملاتی دربارة متابعت و بدعت، شطح و مستی، هوشیاری پس از مستی، جبر و خاموشی. اما نکتة اصلی آنجاست که مولانا آشکارا در این زمینه نگاه و گفتار دیگری دارد. او نه تنها ستایندة بایزید و حلاج است؛ بل با شوری فزونمایه از مستی و جبر عاشقانه میگوید. در عین حال در ذهن و زبان مولانا روح سخن شمس بدون کاربست آن در نقد امثال بایزید حاضر است. این نوشتار تلاشی است برای بازخوانی پرسش نخستین شمس و طرح جوانب گوناگون دوگانگی نگاه شمس و مولانا در این چشمانداز و نیز پیشنهادهایی برای تبیین این تمایز و استقلال منظر
تصوف و عرفان
محمد افشینوفایی؛ مهدی فیروزیان حاجی
چکیده
در این مقاله با هدف شناسایی و نمایاندن لایههای نهان ارتباطات گفتمانی در زبان و ساختار متنی صوفیانه، به بررسی مناقب اوحدالدین کرمانی، عارف و شاعر سدۀ ششم و هفتم، پرداخته شده است. بدین منظور عناصر زبانی (اسم و صفت، فعل، ضمیر، نشانۀ جمع، قید، مترادفات، اعداد) و عناصر ساختاری و مفاهیم مربوط به آنها (بافت و موقعیت، وارونگی و تعلیق واقعیت، ...
بیشتر
در این مقاله با هدف شناسایی و نمایاندن لایههای نهان ارتباطات گفتمانی در زبان و ساختار متنی صوفیانه، به بررسی مناقب اوحدالدین کرمانی، عارف و شاعر سدۀ ششم و هفتم، پرداخته شده است. بدین منظور عناصر زبانی (اسم و صفت، فعل، ضمیر، نشانۀ جمع، قید، مترادفات، اعداد) و عناصر ساختاری و مفاهیم مربوط به آنها (بافت و موقعیت، وارونگی و تعلیق واقعیت، نفی نقد و پرسشگری) و پیوند با گفتمانهای غالب (انبیا، نظام خلافت و حکومت، بزرگان عرفان و تصوف و متون دیگر) در سه مرحلۀ توصیف، تبیین و تفسیر بررسی شده است و سرانجام با مقایسۀ حکایتی مشترک در مناقب و تذکرة الأولیاء عطار، کار تحلیل انتقادی و ساختارشناسی تطبیقی متن در این نمونه به انجام رسیده است.در این مقاله با هدف شناسایی و نمایاندن لایههای نهان ارتباطات گفتمانی در زبان و ساختار متنی صوفیانه، به بررسی مناقب اوحدالدین کرمانی، عارف و شاعر سدۀ ششم و هفتم، پرداخته شده است. بدین منظور عناصر زبانی (اسم و صفت، فعل، ضمیر، نشانۀ جمع، قید، مترادفات، اعداد) و عناصر ساختاری و مفاهیم مربوط به آنها (بافت و موقعیت، وارونگی و تعلیق واقعیت، نفی نقد و پرسشگری) و پیوند با گفتمانهای غالب (انبیا، نظام خلافت و حکومت، بزرگان عرفان و تصوف و متون دیگر) در سه مرحلۀ توصیف، تبیین و تفسیر بررسی شده است و سرانجام با مقایسۀ حکایتی مشترک در مناقب و تذکرة الأولیاء عطار، کار تحلیل انتقادی و ساختارشناسی تطبیقی متن در این نمونه به انجام رسیده است.
تصوف و عرفان
محمد محمدی؛ محمود فتوحی رودمعجنی
چکیده
قرن دهم هجری قمری آغاز شکل گیری جریان ادبی تفسیرنویسی قرآن به نظم فارسی است. این جریان تا کنون ادامه یافته و در عصر قاجار رواج بیشتری داشته است. برخی از این آثار به صورت مستقیم و برخی غیرمستقیم چونان قرآن مدعی اعجازند. محمل این ادعا نظم عروضی فارسی است؛ نظمی که تابع قرآن و در تفاهم با آن شکل گرفته است. پژوهش پیش رو مدعای مزبور را با مطالعۀ ...
بیشتر
قرن دهم هجری قمری آغاز شکل گیری جریان ادبی تفسیرنویسی قرآن به نظم فارسی است. این جریان تا کنون ادامه یافته و در عصر قاجار رواج بیشتری داشته است. برخی از این آثار به صورت مستقیم و برخی غیرمستقیم چونان قرآن مدعی اعجازند. محمل این ادعا نظم عروضی فارسی است؛ نظمی که تابع قرآن و در تفاهم با آن شکل گرفته است. پژوهش پیش رو مدعای مزبور را با مطالعۀ تفاسیر برجستۀ منظوم به ویژه تفسیر صفی (1308ق) که همۀ قرآن را در بر گرفته؛ مورد بررسی قرار داده و در پی پاسخ به این سؤالات است: ادعای اعجاز نظم در ساحت تفسیر با چه انگیزه ای صورت پذیرفته یا چه عواملی بستر چنین مدعایی را فراهم آورده است؟ آیا این رویه به گسترش سنت تفسیری صوفیانه انجامیده یا صرفاً در حد یک مدعاست؟ دریافت وحی یا الهام در ضمن عمل تفسیر چگونه ممکن است؟ از آنجا که اصل کنش تفسیر در چارچوب یک متن مقدس است آن متن چگونه می تواند محمل تجربۀ دینی و زمینۀ دریافت الهامات وحیانی برای عارف شود؟
تصوف و عرفان
رمضان تفسیری؛ حمید طاهری
چکیده
عرفا برای تبیین اندیشهها و تجارب عرفانی و انتقال این مفاهیم به دیگران و اقناع مخاطبان خویش، از ظرفیتهای هنری زبان در قالب بیان پارادوکسی و متناقضنمایی بهره بردهاند. عارفان تجارب عرفانی خود را فراتر از حدّ تقریر و توصیف میدانند و عدهای نیز بیان و توصیف آن را حتی ناممکن میشمارند. این حقایق و معارف بنا به احوال سالک، بسیار ...
بیشتر
عرفا برای تبیین اندیشهها و تجارب عرفانی و انتقال این مفاهیم به دیگران و اقناع مخاطبان خویش، از ظرفیتهای هنری زبان در قالب بیان پارادوکسی و متناقضنمایی بهره بردهاند. عارفان تجارب عرفانی خود را فراتر از حدّ تقریر و توصیف میدانند و عدهای نیز بیان و توصیف آن را حتی ناممکن میشمارند. این حقایق و معارف بنا به احوال سالک، بسیار متفاوت و متغیر خواهند بود؛ اما آنچه هست اینکه چرا بازتاب این موارد در ساخت زبان بهراحتی امکانپذیر نیست و اصولاً چرا پس از بازتاب زبانی آنها، گزارههای حاصل، غیر قابل درک بهنظر میرسند و در برخورد اول گاه متناقض و خلاف عادت جلوه می کنند که میتوان متناقضگونگی را از ویژگی تجربه عرفانی محسوب نمود. شعر عرفانی و هنری حوزه هرات عهد تیموری، یکی از شاهکارهای ادب عرفانی در ادوار گذشته به شمار می رود که در گسترش و رونق بخشیدن عرفان تعلیمی نقش بارز دارد که متاسفانه جلوههای مفاهیم عرفانی و ابزار بیانی آن، کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است و شهرت آن بیشتر در تجلی هنر است. این پژوهش، کارکرد پارادکس را به عنوان یک ابزار بیانی زبان عرفان تبیین نموده و نقش آن را در بازخوانی تجربه وحدت وجود در شعر عرفانی حوزه هرات برجسته ساختهاست. حاصل بدست آمده از این تحقیق، عبارت از آن است که ابزار بیانی متناقضنما، با توجه به تناقضنمائی تجربه .وحدت وجود و شرایط گوینده و مخاطب جامعه عهد تیموری در حوزه هرات، یکی از بهترین و زیباترین شیوۀ بیان هنرمندانه و عارفانه است.
تصوف و عرفان
امیرحسین همتی
چکیده
یکی از حکایتهای مفصّلِ اسرارالتوحید، شرحِ سفر ابوسعیدابوالخیر به خرقان است. مؤلف در ارائۀ این گزارش، از راویتِ خواجه حسن مؤدّب استفاده کرده است. مطابقتِ آنچه دربارۀ این سفر در اسرارالتوحید آمده، با حکایتهایی که در همین زمینه در منتخبِ نورالعلوم و در رسالۀ ذکر قطبالسالکین بیان شده، مغایرتهایی را نشان میدهد. این اختلافها، ...
بیشتر
یکی از حکایتهای مفصّلِ اسرارالتوحید، شرحِ سفر ابوسعیدابوالخیر به خرقان است. مؤلف در ارائۀ این گزارش، از راویتِ خواجه حسن مؤدّب استفاده کرده است. مطابقتِ آنچه دربارۀ این سفر در اسرارالتوحید آمده، با حکایتهایی که در همین زمینه در منتخبِ نورالعلوم و در رسالۀ ذکر قطبالسالکین بیان شده، مغایرتهایی را نشان میدهد. این اختلافها، ضمن آنکه مسائلی چندگانه را شامل میشود، در یک موردِ خاص نیز ابهامی را در قسمتی از گزارشِ اسرارالتوحید پدید آورده است. همین امر، ضرورتِ راستیآزماییِ رویدادهای سفرِ مذکور، بهمنظور آشکار شدنِ صورتِ اصیلِ وقایع، و به دنبالِ آن، رفع ابهام از گزارشِ اسرارالتوحید را آشکار میسازد. نتایجِ حاصل از این پژوهش مؤید آن است که راویِ سفر، در دو موردِ خاص، و بهمنظور پیگیری هدفی ثانویه، به دیگرگون ساختنِ واقعهای که در خرقان برای ابوسعید روی نمود، پرداخته است. یکی از این تحریفها، به ذکرِ نیّتِ اصلی ابوسعید برای سفر به خرقان مربوط است؛ دیگری نیز به مجلسگفتن یا سکوت ابوسعید در محضر شیخ ابوالحسن ارتباط دارد.
تصوف و عرفان
پروین گلی زاده؛ منوچهر جوکار؛ زینب رحمتی
چکیده
طرح جایگاه عنصر خارقالعاده در نظامی که جایگاه عناصر آن در نسبت درونی با طرح کلّی تعیین میشود، روشی درست برای بررسی ساختار داستانهای رئالیسم جادویی و حکایات عرفانی مشتمل بر رخدادهای شگفتانگیز است. برای نشاندادن پیوند ژرفساخت جادویی با طرح این آثار، ساختار روایی حکایات موجود در متون عرفانی اسرارالتوحید، رسالة قشیریّه، کشفالمحجوب، ...
بیشتر
طرح جایگاه عنصر خارقالعاده در نظامی که جایگاه عناصر آن در نسبت درونی با طرح کلّی تعیین میشود، روشی درست برای بررسی ساختار داستانهای رئالیسم جادویی و حکایات عرفانی مشتمل بر رخدادهای شگفتانگیز است. برای نشاندادن پیوند ژرفساخت جادویی با طرح این آثار، ساختار روایی حکایات موجود در متون عرفانی اسرارالتوحید، رسالة قشیریّه، کشفالمحجوب، مرصادالعباد من المبدأ الی المعاد و مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه و نیز آثار داستانی صدسال تنهایی، مسخ، زیباترین غریق جهان، پیرمرد فرتوت با بالهایی عظیم و آئورا بر اساس الگوی «کلود برمون» با رویکرد ادبیات تطبیقی آمریکایی بررسی شده است تا پس از استخراج پیرفتهای اصلی، شباهتها و تفاوتهای ساختاری در پیرفت اصلی آثار بر اساس ترکیب پیرفتهای «واقعگرایانه» و «خارقالعاده» مشخّص شود. نتایج بهدستآمده نشان داد که در ساختار پیرفت اصلی آثار و شیوة استفادة آنها از پیرفت خارقالعاده یا واقعگرایانه شباهتهایی وجود دارد. ساختارهای مشترک در پیرفتهای اصلی آثار بررسیشده، «ساختار خطّی و بدون حذف پایهها»، «حذف وضعیّت متعادل اوّلیّه و آغاز با بحران» و «ساختار غیرخطّی» هستند. ترکیبهای مشترک پیرفتهای اصلی از نظر اشتمال بر واقعیّت یا امر خارقالعاده را نیز میتوان به صورت ترکیبهای «محذوف ـ خارقالعاده ـ واقعگرایانه»، «محذوف ـ خارقالعاده ـ خارقالعاده»، «خارقالعاده ـ خارقالعاده ـ خارقالعاده» نمایش داد.
تصوف و عرفان
محمد ابراهیم پور نمین
چکیده
یکی از انواع نگارشها در ادب صوفیه، مجموعههایی است گردآمده در ضبط و نقل اقوال و احوال مشایخ و پیران تصوّف؛ آثاری که در تعبیری عام، تذکرههای صوفیانه خوانده میشود. این دسته از آثار عموماً برآمده از سنّتی رایج در اغلب قریببهاتفاق ادیان و مذاهب است که حیات اولیا و قدّیسین را خاصه پس از مرگ آنان، نه صرفاً مقید به چهارچوب عینیت ...
بیشتر
یکی از انواع نگارشها در ادب صوفیه، مجموعههایی است گردآمده در ضبط و نقل اقوال و احوال مشایخ و پیران تصوّف؛ آثاری که در تعبیری عام، تذکرههای صوفیانه خوانده میشود. این دسته از آثار عموماً برآمده از سنّتی رایج در اغلب قریببهاتفاق ادیان و مذاهب است که حیات اولیا و قدّیسین را خاصه پس از مرگ آنان، نه صرفاً مقید به چهارچوب عینیت و واقعیت تاریخی حیات ایشان، بلکه بیشتر آمیخته و پوشیده با لایههای متعددی از افسانه و کرامت و در ساحتی قدسی و منزّه به تصویر میکشد؛ سنّتی که از تمامی انواع و گونههای آن در وسیعترین معنایش میتوان به مقدّسنگاری/ سپنتانگاری (Hagiography) تعبیر کرد. از این میراث صوفیه در مقام یک نوع / ژانر، با تعابیری چون احوال یا حالات / تذکره / سیره یا سیرت یا سیرتنامه یا سِیر/ مقامات و مناقب یا مناقبنامه/ ولینامه/ اولیانامه در منابع کهن و جدید یاد شده است. پژوهش حاضر از دیدگاه نقد ژانر و بررسی چشمانداز تاریخی تحولات این گونه از نوشتارهای صوفیان است که نشان میدهد ژانر مذکور چگونه از میراث زهدنویسان اولیه سر بر میآورد و در نقطۀ اوج تکامل خود به اولیانامههای اختصاصی مشایخ منجر میشود.
تصوف و عرفان
سعیده دهقان نیری؛ سلمان ساکت
چکیده
این مقاله بر آن است تا اثری کهن به نام زادُ المُقوین را که به زبان فارسی در ناحیۀ ماوراءالنهر نوشته شده است، معرفی کند. نویسندۀ این اثر که موضوع آن اخلاق و مواعظ است و به احتمال زیاد در سدۀ ششم یا هفتم به رشتۀ تحریر درآمده، محمّدبن محمّد النّصر ملقّب به قاضی از اهالی وابکنت است. از این اثر سه نسخه برجا مانده که یکی در آرشیو ملّی افغانستان ...
بیشتر
این مقاله بر آن است تا اثری کهن به نام زادُ المُقوین را که به زبان فارسی در ناحیۀ ماوراءالنهر نوشته شده است، معرفی کند. نویسندۀ این اثر که موضوع آن اخلاق و مواعظ است و به احتمال زیاد در سدۀ ششم یا هفتم به رشتۀ تحریر درآمده، محمّدبن محمّد النّصر ملقّب به قاضی از اهالی وابکنت است. از این اثر سه نسخه برجا مانده که یکی در آرشیو ملّی افغانستان نگهداری میشود و در تاریخ 890 ق. کتابت شده است، دیگری متعلّق به کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی است که در سال 1027 ق. نوشته شده و نسخۀ سوم، در کتابخانۀ سالار جنگ هندوستان محفوظ است و در سال 1056 ق. به رشتۀ تحریر درآمده است. در این مقاله، علاوه بر معرفی نسخههای اثر، مؤلف و مذهب او و منابعش در تألیف این کتاب و نیز ساختار متن و دلایل اهمیّت آن توضیح داده شده است. برخی از منابع مؤلف در تألیف این اثر عبارت است از: تنبیه الغافلین سمرقندی، مغازی محمّدبن اسحاق، زاد العابدین، تفسیر انوار، کتاب الانوار و احتمالاً تفسیر معراج .
تصوف و عرفان
رضا آقایاری زاهد؛ ناصر نیکوبخت؛ حسینعلی قبادی؛ سعید بزرگ بیگدلی
چکیده
بعد از پدید آمدن مثنوی مولوی، در هر قرنی بر این اثر بینظیر عرفانی فارسی شرحها نوشته شده است. هماکنون ما با دیدگاه شارحان مختلف روبهروییم که از مقایسۀ آنها مشخص میشود تا به امروز اندیشهها در رویکردهای تأویلی به ابیات مثنوی بسیار متنوع بوده است. با بررسی واژۀ «رستم» در مقام یکی از نمادها و عناصر اسطورهای در هفت شرح ...
بیشتر
بعد از پدید آمدن مثنوی مولوی، در هر قرنی بر این اثر بینظیر عرفانی فارسی شرحها نوشته شده است. هماکنون ما با دیدگاه شارحان مختلف روبهروییم که از مقایسۀ آنها مشخص میشود تا به امروز اندیشهها در رویکردهای تأویلی به ابیات مثنوی بسیار متنوع بوده است. با بررسی واژۀ «رستم» در مقام یکی از نمادها و عناصر اسطورهای در هفت شرح برجستۀ فروزانفر، شهیدی، جعفری، استعلامی، زمانی، گولپینارلی و عبقری کوشش شده به این سؤال اصلی پاسخ داده شود که دیدگاه شارحان مثنوی در مواجهه با نمادهای اساطیری آن چگونه بوده است. با اینکه در مثنوی غالباً رستم بهعنوان قهرمان ملّی، نماد انسان کامل است و مولوی وی را در کنار امام علی (ع) و حضرت حمزه آورده، اما نتیجۀ بررسی نشان میدهد شارحان مثنوی به مباحت اسطورهشناختی در برخورد با نمادهای اسطورهای این اثر کمتر توجه داشتهاند و هنگام مواجهه با شخصیت رستم، به پیشینۀ اساطیری آن اشارهای نکرده، بیتهای موردنظر را تحتاللفظی معنی کرده و وجوه اساطیری و عرفانی رستم را تبیین نکردهاند و در کل از نماد رستم بهعنوان قهرمانی حماسی که نماد انسان کامل در اندیشۀ مولوی شده است، غفلت ورزیدهاند.
تصوف و عرفان
زهرا حاتم پور؛ عطامحمد رادمنش؛ محبوبه خراسانی
چکیده
هر متن به وسیلۀ پیرامتنها با ذهن مخاطب و جهان بیرون ارتباط برقرار میکند. نفحاتالانس ازجمله آثار منثور جامی است که قابلیت بررسی پیرامتنی را داراست. در پژوهش حاضر پیرامتنهای نفحاتالانس شناسایی و مطابق با نظریۀ ژنت به دو دسته تقسیم و بررسی گردید. عناصر درونی و بیرونی پیرامتن در نفحاتالانس به شکلی متناسب و سازوار با متن اصلی ...
بیشتر
هر متن به وسیلۀ پیرامتنها با ذهن مخاطب و جهان بیرون ارتباط برقرار میکند. نفحاتالانس ازجمله آثار منثور جامی است که قابلیت بررسی پیرامتنی را داراست. در پژوهش حاضر پیرامتنهای نفحاتالانس شناسایی و مطابق با نظریۀ ژنت به دو دسته تقسیم و بررسی گردید. عناصر درونی و بیرونی پیرامتن در نفحاتالانس به شکلی متناسب و سازوار با متن اصلی شکلگرفتهاند. هریک از این پیرامتنها با ارائۀ اطلاعاتی دربارۀ متن اصلی، از طرفی فهم و دریافت مخاطب را عمق میبخشند و از سوی دیگر مخاطب را در چگونگی استفاده از این اثر راهنمایی میکنند. این عناصر از جانب اشخاص گوناگون اعم از مؤلف، کاتب، ناشر، مصحح و دیگر منتقدان، پژوهشگران و نویسندگان خلق شدهاند که از میان اینهمه، مؤلف و مصحح نقشی بسزا در خوانش متن این کتاب داشتهاند. دیگر پیرامتنها نیز که بهوسیلۀ منتقدان، محققان و نویسندگان در قوالب گوناگون عرضه شده است امکان ارتباط بیشتر با متن و نقد و تبلیغ آن را فراهم نموده است. بیشترین و مهمترین پیرامتنهای بیرونی نفحاتالانس به زمان نزدیک به تألیف این کتاب بازمیگردد.
تصوف و عرفان
مرضیه گل فشانی؛ قدرت الله طاهری
چکیده
مفهوم بازنمایی و توانایی متون ادبی در بازنمایی رخدادهای تاریخی از دیرباز در مطالعات ادبی مورد توجه قرار داشته است. روند داستانی شدن رخدادهای تاریخی نکتهای است که باید در بررسی حکایات تاریخی مورد توجه قرار گیرد. حکایاتی با محوریت رویدادها یا شخصیتهای تاریخی که تاریخ را به شکل دیگری عرضه کردهاند و از عناصر جادویی، معجزهوار و ...
بیشتر
مفهوم بازنمایی و توانایی متون ادبی در بازنمایی رخدادهای تاریخی از دیرباز در مطالعات ادبی مورد توجه قرار داشته است. روند داستانی شدن رخدادهای تاریخی نکتهای است که باید در بررسی حکایات تاریخی مورد توجه قرار گیرد. حکایاتی با محوریت رویدادها یا شخصیتهای تاریخی که تاریخ را به شکل دیگری عرضه کردهاند و از عناصر جادویی، معجزهوار و اسطورهای در بازنمایی رخدادهای تاریخی بهره بردهاند. ازاینرو ارائۀ چشماندازی تازه به حکایتهای متون عرفانی بهمنظور روشن کردن فرایند داستانی شدن این رویدادها و ادبی شدن این شخصیتها، اهمیت ویژهای دارد. ذکر حلاج را میتوان بهعنوان نمونۀ موفق بازنمایی ادیبانۀ یک رویداد تاریخی و بازاحیاء یک شخصیت تاریخی در یک متن عرفانی در نظر گرفت که بازنمایی عطار از سرگذشت او به یک اثر هنری مستقل از جنبۀ تاریخی آن تبدیل شده است. در این نوشتار پس از اشاره به جایگاه مفهوم بازنمایی در مطالعات ادبی و بررسی بازنمایی هنری رویدادهای تاریخی، با ارائه تعریفی از حکایت تاریخی، به طبقهبندی و تحلیل این حکایات در تذکرهالاولیاء عطار پرداخته شده است. نتیجۀ حاصل از این نوشتار گویای آن است که عطار با بهرهگیری از رویدادهای تاریخی و تبدیل کردن آنها به سلسلهای از حکایات و روایتهای ادبی ـ عرفانی به تبیین گفتمانهای عرفانی موردنظر خود پرداخته است.
تصوف و عرفان
مجید رستنده؛ مبارک وحید
چکیده
عطّار که انسی مستمر با قرآن کریم و احادیث داشته برابر مشرب فکری و نوع نگاه خویش، به نحوی گسترده به تأویل آیات و احادیث دست یازیده است. او در این فرآیند علاوه بر تأویلهای سادهساختار و تک بعدی، تأویلهای چند بعدی (منشوری) هم دارد؛ به این صورت که او بارها و از مناظر مختلف به یک موضوع قرآنی یا روایی نگاه کرده و هر بار تأویلی متفاوت از ...
بیشتر
عطّار که انسی مستمر با قرآن کریم و احادیث داشته برابر مشرب فکری و نوع نگاه خویش، به نحوی گسترده به تأویل آیات و احادیث دست یازیده است. او در این فرآیند علاوه بر تأویلهای سادهساختار و تک بعدی، تأویلهای چند بعدی (منشوری) هم دارد؛ به این صورت که او بارها و از مناظر مختلف به یک موضوع قرآنی یا روایی نگاه کرده و هر بار تأویلی متفاوت از آن موضوع واحد ارائه نموده است. این ویژگی که از مختصّات سبکی وی به شمار میرود، با عنوان «تأویل منشوری» موضوع این پژوهش است. از سوی دیگر با مطالعۀ آثار منظوم عطّار به روشنی دریافت میشود که او در این آثار، نگاهی خاص به فرآیند آفرینش آدم و هبوط او به زمین دارد. حال این پرسش مطرح میشود که نوع نگاه او به «هبوط آدم از درگاه حق» چگونه است و چه ساختاری دارد؟ پژوهش حاضر بر پایۀ روش توصیف (descriptive) و تحلیل محتوا (contentanalysis)، پاسخی برای این پرسش ارائه کردهاست. یافتهها نشان میدهند که مجموعه تأویلهای ارائه شده دربارۀ هبوط آدم، افزون براین که بیانگر نگاه منشوری عطّار به ماجرای هبوط آدم هستند، مجموعهای را تشکیل میدهند که میتوان آن را تأویل خوشهای نامید.
تصوف و عرفان
لیلا غلامپورآهنگرکلایی؛ محمود طاووسی؛ شهین اوجاق علیزاده
چکیده
پارادوکس بهعنوان یک آرایۀ بدیعی در ادبیات فارسی، یکی از عوامل زیبایی و برجستهسازی در آثار ادبی محسوب میشود. عطار از این آرایۀ ادبی بهفراوانی در آثار خود استفاده نموده است. این پژوهش در نظر دارد تا کاربرد این آرایۀ بدیعی را در منطقالطیر و روانشناسی یونگ بررسی و تحلیل نماید. مطابق نتایج، عطار به یاری سیمرغ و یونگ به کمک کهنالگوی ...
بیشتر
پارادوکس بهعنوان یک آرایۀ بدیعی در ادبیات فارسی، یکی از عوامل زیبایی و برجستهسازی در آثار ادبی محسوب میشود. عطار از این آرایۀ ادبی بهفراوانی در آثار خود استفاده نموده است. این پژوهش در نظر دارد تا کاربرد این آرایۀ بدیعی را در منطقالطیر و روانشناسی یونگ بررسی و تحلیل نماید. مطابق نتایج، عطار به یاری سیمرغ و یونگ به کمک کهنالگوی خویشتن هر دو در جستجوی تکامل و رشد انسانی؛ یعنی کل یکپارچهاند و کل یکپارچه پارادوکسبنیاد است؛ زیرا از نیروهای متضاد هستی تشکیل شده است؛ نیروهایی چون نیک و بد، عالم صغیر و عالم کبیر، جزء و کل و ماده و مینو (وحدت اضداد) که ناظر به یکپارچگی و تعادل دو جنبۀ وجود، یعنی «جسم و روان» (سی مرغ یا خودآگاه + سیمرغ یا ناخودآگاه) است که به مقام وحدت تعبیر میشود؛ نتیجۀ این وحدت، فناست و این فنا در آن واحد، بقاست در ابعاد دیگر هستی. در نتیجۀ چنین تمامیت پارادوکسبنیاد است که عارف کلنکر و تمامیتجو در «قرنهای بیزمان» به سر میبرد، «درون سایه آفتاب میبیند»، «در بیخویشی به خویش» میرسد و «در عدم به وجود» دست مییابد.
تصوف و عرفان
زهرا ماحوزی؛ حسینعلی قبادی؛ احمد پاکتچی؛ مریم حسینی
چکیده
در اندیشۀ عارفان مسلمان، تبدّل صفاتی انسان، یک انگارۀ کلیدی است که محور تبیین بنیادیترین مباحث تصوف، ازجمله چیستی انسان و کیفیت سلوک او به شمار میرود. پیش از هجویری، مفهوم انسان، بارها، بهصورت برزخ نامتعینی، میان حیوان و فرشته، تعریف شده است که در این میان، انسان، با فنای صفات بشری، از حد حیوانی فاصله میگیرد و به ساحت فرشتگانی ...
بیشتر
در اندیشۀ عارفان مسلمان، تبدّل صفاتی انسان، یک انگارۀ کلیدی است که محور تبیین بنیادیترین مباحث تصوف، ازجمله چیستی انسان و کیفیت سلوک او به شمار میرود. پیش از هجویری، مفهوم انسان، بارها، بهصورت برزخ نامتعینی، میان حیوان و فرشته، تعریف شده است که در این میان، انسان، با فنای صفات بشری، از حد حیوانی فاصله میگیرد و به ساحت فرشتگانی نزدیک میشود. بااینحال، همگرایی دو مفهوم انسان و فرشته، بهمرور و در روند یک سیر تاریخی تکوین میپذیرد. در این تکوین تاریخی، هجویری نقطه عطف مهمی به شمار میرود که انگارۀ تبدّل صفاتی انسان به فرشته را برای نخستین بار، در قالب یک ساختار منسجم نظری، صورتبندی مینماید. در آثار صوفیان، داستان قرآنی یوسف (ع) و زنان مصر، مکرراً، بهمثابه بستری روایی، در جهت تبیین مسئلۀ تبدیل صفات بشری به کار رفته است. پژوهش حاضر، با هدف نمایان ساختن یک سیر تحول تاریخی از انگارۀ تبدّل صفاتی انسان به فرشته، به تحلیل و مقایسۀ تاریخی روایت مذکور، در آثار صوفیان پیش و پس از هجویری، پرداخته است. همچنین، این پژوهش، بر آرای هجویری، بهعنوان یک نقطۀ گذار مهم در تحول تاریخی این انگاره، تأکید دارد.