Document Type : Research article
Author
Associate Professor of Azarbaijan Shahid Madani University, Tabriz, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
1. مقدمه(1)
خوانش درست ابیات شعر فارسی از عهدهداریهای مهم فارسیزبانان بهویژه استادان و دانشجویان ادبیات فارسی است. مطالعۀ واژگان و ساختار زبانی در زبانهای باستان، میانه و زبان دری میتواند توانمندی خوانش درست واژگان را در این ابیات بیفزاید. در کنار آن، بیرون کشیدن منطق و الگوی چینش ساختی قوافی راه دیگری است برای اصلاح و ارتقاء خوانش ابیات. درست است که استادان، متخصصان و اهل ادب و شعر در خوانش ابیات و قوافی موردبحث بسیار توانمند و چیرهاند اما تدوین و ارائۀ الگوی چینش قوافی میتواند اصلی آموزشی و پژوهشی در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی باشد و کمک بزرگی برای خوانش شعر دیگر شاعران ایرانی ارائه نماید.
تلفظ و خوانش قوافی گاهی بهآسانی قابلشناسایی نیست؛ به همین دلیل یا باید از ساخت آوایی واژگان کهن راه بجوییم و یا از قوافی پیش و پس در شعر به خوانش دقیق قافیه پی ببریم؛ اما گاهی قوافی پیش و پس نیز بهآسانی، دشواری خوانش را بهویژه در ساخت صرفی و آوایی آنها برطرف نمیسازد که لازم میآید از منطق و الگوهای چینش قوافی سراغ گرفت. ساخت صرفی واژهها همواره تعیینکنندۀ ساخت آوایی آنها بودهاست؛ بنابراین عدمتشخیص و تمییز ساخت صرفی واژهها میتواند منجر به خوانش نادرست یا بدخوانی آنها شود.
مقصود از ساخت صرفی در کلمات قافیه ساخت مصدر، فعل، نسبت و نکره(2) با نشانۀ «ی» در پایان کلمات است. شاید اصلیترین دشواری خوانش قوافی مربوط به همین نوع از ساخت صرفی باشد؛ بنابراین بیرون کشیدنِ الگو و منطقِ چینشِ قوافی میتواند علاوه بر تشخیص ساخت صرفی آنها، به خوانش ساخت آوایی آنها نیز کمک نماید.
مزلّه بودن و حتی مضلّه بودن شعر حافظ(3) شامل خوانش شعر او نیز گشتهاست چنانکه امروز نیز همچنان واژههایی در شعر او متأثر از سنت و شهرت واژگان بهدرستی خوانده نمیشود. دنبال راه و چارهای میبایست بود تا این مشکل در این حوزۀ شعر و ادبیات رفع گردد. پرسش این بود که آیا میتوان برای رفع این بخش از دشواری خوانش در شعر حافظ راهی پیدا نمود. جرقۀ گشودن این گره را سالیان دور و نخست بار استاد مرحوم جناب دکتر رشید عیوضی (مصحح دانشمند دیوان حافظ) در ذهن نویسندۀ مقاله ایجاد نمودند.
کتب و مقالات بسیاری دربارۀ قافیه و نقش و کاربرد متنوع آن در اشعار نوشته شدهاست و تعدادی از این نوشتهها در حوزۀ «قافیه در شعر حافظ» نگارش یافتهاست؛ اما اغلب آنها مربوط به صناعات و هنر شعری، موسیقی و ساخت آوایی قوافی است نه ساخت صرفی آنها (بهویژه از نوع یای نکره، مصدری و نسبت). چند نمونه از این منابع:
- «بررسی نقش موسیقایی قافیه در شعر حافظ»: یحیی طالبیان، دانشکده ادبیات دانشگاه باهنر کرمان، ش. 25، بهار 88.
- «بررسی و تحلیل ساختار ردیف و قافیه در شعر حافظ از منظر بسامد نسبی ساخت و الگوی هجایی»: مهرزاد منصوری، فصلنامه علمی-پژوهشی پژوهش زبان و ادبیات فارسی (ش. 52: بهار 98).
- «حافظ و قواعد قافیه و ردیف»: ماشاءالله کامران، ماهنامه حافظ: ش. 8، آبان 83.
- «قافیه و ردیف در دیوان حافظ»: ضیاءالدین سجادی، مجله 5 حافظشناسی.
- «ویژگیهای قافیه در غزل حافظ، خواجو و سلمان ساوجی»، غلامعلی فلاح و محمدجواد عظیمی، ادب و زبان (دانشکده ادبیات و علوم انسانی کرمان)، ش. 28، زمستان 1389.
قوافی اشعار میتواند دارای ساختهای گوناگون نحوی، معنایی، آوایی و صرفی باشد. ساخت نحوی قوافی نقش اصلی در دشواری خوانش آنها ندارد. ساخت معنایی واژگان قافیه میتواند در خوانش و تلفظ دقیقتر آنها نقش مؤثر داشته باشد، مانند ساخت معنایی «بربندند و بربندند/ دَریابند و دُر یابند/ بر دار اند و بر دارند/ درماناند و درمانند» و «آخر شد» در این دو غزل با مطلع:
روز هجران و شب فُرقت یار آخر شد |
|
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
(غزل 161)
سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند |
|
پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند |
(غزل 188)
دشواری خوانش در ساخت آوایی که ارتباطی نزدیک با ساخت صرفی قوافی دارد، در دو بخش قابلطرح است. یک بخش به نوع برداشت معنایی از واژه بازمیگردد؛ در این صورت نوع خوانش و تلفظ آن متفاوت خواهد بود مانند «آخر شد» در دو معنای «سرانجام گذشت/رفت» (شد: فعل تام) و «پایانی گشت» (شد: فعل ربطی)؛ اما با توجه به زبان ادبی حافظ و زبان زمان او، آنچه پذیرفتنی است معنای نخست (سرانجام سپری گشت) است. معنای دوم عموماً مشمول محاورات زبان معاصر است. یا مانند دوگانههای «بربندند و بربندند/ دَریابند و دُر یابند/ بر دار اند و بر دارند/ درماناند/ درمانند» در دو غزل مذکور: (غزل 161) و (غزل 188).
بخش دوم به نحوۀ خوانش واژه در شکل کهن آن و به عبارت دیگر به نحوۀ تلفظ آن در عصر و زبان حافظ مربوط است. نمونهای از این نوع خوانش قوافی را در غزل 418 با مطلع «ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز مَی...»، غزل 417 با مطلع «به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می ...»، غزل 419 با مطلع «لبش میبوسم و درمیکشم می ...»، غزل 342 با مطلع «حاشا که من به مَوسم گل تَرک مَی کنم ...» و ترکیببند او میتوان دید. نمونهای از این قوافی بدینترتیب است: مَی، کَی، هَی، دَی، وَی، صُبَی، پَی، طَی، خُوَی، نَی، رَی و.. .
ساخت آوایی قوافی در این غزلها نشان میدهد که صورت اصلی قوافی با صوت «مَی، کَی، هَی، دَی، وَی، صُبَی، پَی، طَی، خُوَی، نَی و رَی» خوانده میشود؛ اما این بدان معنا نیست که خواننده، این قوافی را بهناچار به همان ساخت آوایی کهن بخواند زیرا ساخت آوایی امروزین متحول گشته و صوت ــَـ ی (ay) به ــِـ ی (ey) تغییر یافتهاست.
همچنین در این بخش میتوان به الگوی چینش واو معروف (مانند Šūr)، واو مجهول (مانند Jādōy)، یای معروف (مانند Pīr) و یای مجهول (مانند Hēč) در قوافی اشاره نمود. مصوتهای واو مجهول و یای مجهول که بسیار پرکاربرد بوده امروزه هیچ کاربردی در زبان فارسی معاصر ندارد؛ اما در دورۀ خراسانی، عراقی و حتی هندی به کار میرفته و در چینش قوافی همواره مدنظر شاعر بودهاست. در غزلیات حافظ و اغلب شاعران کهن فارسی (بهتبع زبان معیار مردم آن زمان)، واو در واژهها عمدتاً از نوع واو مجهول و یاء عمدتاً از نوع یای مجهول بودهاست. در این اشعار، واو مجهول با واو معروف در یک غزل یا قصیده و ... باهم همقافیه نمیشد، گرچه کاربرد همزمان آنها در قافیۀ غزلها هیچ دشواری خوانشی برای مخاطب امروزی ایجاد نمیکند.
ساخت صرفی شامل ساختهایی مانند جمع، مفرد، انواع فعل، صفت ساده و مرکب، اسم ساده و مرکب، صفت مفعولی، لازم و متعدی، معلوم و مجهول و ... است؛ اما آنچه بدین مقاله پیوند خورده و در خوانش درست ابیات و قوافی نقش اساسی دارد ساخت صرفی «صفت (با یای نسبت و نکره/وحدت)، مصدر (با یای مصدری) و فعل (با یای فعل دوم/سومشخص مفرد)» است؛ بنابراین موضوع مقاله بررسی عیوب و قواعد قافیه نیست بلکه بررسی خوانش نوع یاء (نسبی، نکره، فعلی و مصدری) در قوافی غزلیات حافظ و پیوند آن با ساخت آوایی آنهاست؛ زیرا چنانکه اشاره شد دشواری خوانش و تلفظ قوافی آنجا رخ مینماید که اسم و صفت به یای نکره، یای نسبت، یای فعل و یای مصدری متصل میشود. بر این اساس، با بیرون کشیدن الگو و منطق خوانش قوافی و ساخت صرفی آنها میتوان یکی از دشواریهای موجود در خوانش اشعار را از میان برداشت.
در اشعاری که قوافی آنها در ساختهایی جز ساخت صفت نسبی، اسم/صفت نکره و اسم/حاصل مصدر به کار رفتهاست بهطور معمول دشواری خوانش وجود ندارد بهویژه آنجا که بهصورت ساخت فعل یا بن فعل و اسم جامد (فارسی/ عربی) به کار رفتهاند، مانند غزل 410 (برانداختهای/ تاختهای)، غزل 215 (به تاب/ عتاب) و غزل 259 (شورانگیز/ رنگآمیز).
الگوی ساختی (صرفی) قوافی در اشعار شاعران بزرگ ایران از سنایی تا صائب همواره تابع یک وحدت رویه بودهاست. شعر حافظ نیز از همین الگو و منطق زبانی و ساختی تبعیت نمودهاست چنانکه برای مثال در اشعار او نیز قوافی (صفات) با یای نسبت در کنار قوافی نکره (با یای نکره) در یک غزل همزمان قرار نگرفتهاست و همین دست الگوها میتواند خوانش قوافی را که یکی از مشکلات خوانش ابیات است تسهیل نماید.
از منظر این نوع ساخت صرفی، بخش عمدۀ قوافی در غزلیات سنایی، عطار، سعدی و صائب تبریزی را قافیههای ترکیبی صفات نسبی و مصدری و قافیههای نکره شکل میدهند. اگر از دو سه مورد انگشتشمار صرفنظر کنیم تمامی قافیههای نکره بهطور مستقل به کار رفتهاند و با قافیههای مصدری و نسبی ترکیب نیافتهاند.
ساخت صرفی قوافی در شعر حافظ منحصر به انواع یاء، شامل یاء مصدری، نسبت، فعل و نکره است. غزلهای حافظ چنان نیست که همگی دارای قوافی یکدست صفت نسبی یا مصدر باشد بلکه اغلب ترکیبی از «مصدر و فعل»، «مصدر و نسبت»، «نسبت و فعل»، «مصدر و نسبت و فعل» است. در کنار آن واژگان عربی و اسامی جامد نیز به این ترکیبات افزوده میشود. کاربرد افعال و نیز واژههای عربی در کنار صفت نسبی، اسم/صفت نکره و مصدر در قوافی اشعار مجاز بوده اما با قوافی نکره در غزلها کمترین کاربرد را داشتهاست چنانکه در شعر حافظ تنها یک غزل است که با فعل همقافیه شدهاست. آنچه در قوافی غزلهای حافظ منحصربهفرد است کاربرد خاص اسامی/صفات نکره (با یای نکره) است و همین نوع قوافی است که دارای الگوی چینش در غزلیات شاعران گشتهاست.
الف. صفات نسبی (با یای نسبت): در دیوان حافظ غزلی را نمیتوان یافت که قوافی آن یکدست با ساخت صفت نسبی به کار رفته باشد؛ اما با ترکیبی از فعل (با یاء دومشخص)، مصدر (با یاء) و واژههای عربی به کار رفتهاست. چنانکه برای مثال قوافی یای نسبت با یای فعل (دومشخص مفرد) در چهار غزل، با یای مصدری و فعل در ده غزل و با یای مصدری و فعل و واژههای عربی در بیش از ده غزل به کار رفتهاست؛ اما هرگز یای نسبت با یای نکره در یک غزل همقافیه نشدهاست. یای نسبت و یای مصدری (در کنار فعل دومشخص مفرد و واژههای عربی) روی هم حدوداً در 25 تا 30 غزل از حافظ همقافیه شدهاند. دو نمونه غزل:
صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی |
|
برگ صبوح ساز و بده جام یکمنی |
(غزل 462)
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست |
|
گوهر هرکس از این لعل توانی دانست |
(غزل 53)
ب. اسم/حاصل مصدر (با یای مصدری): در غزلهای حافظ هیچ غزلی با قافیۀ یکدست مصدر (با یای مصدری) به کار نرفتهاست. تنها یک رباعی را میتوان یکدست با یای مصدری دید:
ای کاج که بخت سازگاری کردی |
|
با جور زمانه یار یاری کردی |
(رباعی 25)
اما همانگونه که بیان شد در غزلهای حافظ، یای مصدری با یای نسبت و البته فعل و واژههای عربی که مجاز به همقافیه شدناند، همقافیه شدهاست (دو نمونه غزل و یک نمونه قصیده):
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد |
|
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد |
(غزل 137)
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی |
|
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی |
(غزل 430)
ز دلبری نتوان لاف زد بآسانی |
|
هزار نکته در این کار هست تا دانی |
(قصیده 4)
ج. قوافی نکره (با یای نکره/وحدت): در شعر حافظ قوافی غزلیات آنجاکه با یای نکره به کار رفته دارای یک الگوی چینش است که آن را از انواع دیگر قوافی متمایز میسازد و چنانکه پیشتر اشاره شد همین الگو و منطق چینش در شعر شاعران پیش از حافظ و پس از حافظ نیز مراعات میشدهاست. الگوی قوافی نکره در غزلهای حافظ با توجه به قوافی صفات نسبی (با یای نسبت)، مصدر (با یای مصدری) و نیز فعل (با یای دوم/سومشخص مفرد) با این مشخصات متمایز میگردد:
عمر بگذشت به بیحاصلی و بُلهوسی |
|
ای پسر جام مِیَم ده که به پیری برسی |
(غزل 445)
آن غالیهخط گر سوی ما نامه نوشتی |
|
گردون ورق هستی ما درننوشتی |
(غزل 426)
درحالیکه در غزلیات حافظ هیچ غزلی یکدست با یای مصدری و نیز با یای نسبت قافیهسازی نشده، در دیوان او 36 غزل یکدست با یای نکره مقفّا گشتهاست. بقیۀ غزلها البته با ترکیبی از انواع دیگر یاء یعنی یای مصدری، نسبت و فعل قافیهپردازی شدهاند.
دلیل اصلی همقافیه نشدن یای نکره با یای نسبت و مصدر در یک غزل به نوع تلفظ و ساخت آوایی متفاوت این سه نوع یاء برمیگردد. تلفظ و ساخت آوایی یای نسبت و یای مصدری بسیار به هم نزدیک است و همین امر باعث میشود تلفظ قوافی در یک غزل ازنظر آوایی و خوشآهنگی نامأنوس و ناهنجار نگردد. یای فعلی با اینکه با یای نکره تنها یک بار همقافیه گشته اما به دلیل همسانی یا نزدیکی ساخت آوایی آن با انواع دیگر یاء این شرایط و پذیرفتگی را یافته که با هر نوع یاء همقافیه گردد. برای نمونه، ساخت آوایی واژۀ «خداوندی» هم در صفت نسبی و هم در مصدر یکسان است چه بگویند «الطاف خداوندی» (نسبت) و چه بگویند «خداوندی و رعیتی»(مصدر)، اما ساخت آوایی و نحوۀ تلفظ نکرات متفاوت است.
در صورت رعایت نکردن الگوی چینش قوافی نکره با نسبت و مصدر میتوان گفت یک عیب شعری اتفاق افتاده مگر اینکه شاعر قافیه را دومفهومی و دوپهلو آورده باشد که هم بتوان نکره خواند و هم نسبت یا مصدر، مانند قافیۀ «نکورویی» در این غزل که ازنظر معنایی نکره بودنش مقبولتر است اما منطق چینش قافیه ایجاب میکند مصدر خوانده شود:
مِی خواه و گلافشان کن از دهر چه میجویی |
|
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی |
(غزل 485)
شاعر الگوی چینش قافیه را گاهی بر ساخت آوایی کلمات قافیه ترجیح میدهد مانند این غزل که در آن با اینکه قافیۀ «مسکینی» و «بیدینی» (با یای نکره) از دید ساخت آوایی با قافیۀ افعال دومشخص هماهنگتر است اما الگوی چینش قوافی در کنار معنای ابیات مزبور ایجاب میکند که هر دو کلمۀ مذکور با یای مصدری خوانده شود با اینکه تنافر آوایی با قوافی قبل و بعد دارد زیرا شاعر تمایل دارد قوافی نکره را یکدست و بدون قوافی نسبت، مصدر و فعل بیاورد. این تمایل شاعرانه را در بیتی از غزل 510 سعدی (مرا نسبت به شیدایی کند ماه پریپیکر/ تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی) نیز میتوان دید.
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی |
|
ورنه هر فتنه که بینی همه از خودبینی |
(غزل 473)
باید گفت وجود ابیات عربی در میان غزلها ناقض الگوی قوافی نکرات نشده زیرا الفاظ عربی در این مجموعه از غزلها عموماً با یای نسبت، مصدری و فعلی همقافیه شدهاند چنانکه در غزلهای 445، 450، 451، 454، 455، 459 و ... میتوان دید.
همانگونه که بیان شد قوافی چنانچه با ساخت صرفی یای نکره به کار رود همواره یکدست نکرهاند مگر در مواردی بسیار استثنایی یعنی برای مثال فعل نیز در آن به کار رفته باشد که در غزلیات حافظ تنها یک غزل چنین چینشی دارد. در دو غزل واژههای «آری» (183) و «همی» (458) به دلیل همآوایی، با قوافی نکره همقافیه گشتهاست. از 36 غزلی که قوافی آنها یکدست با یای نکره به کار رفته حدود 23 غزل هیچ مشکلی در خوانش ندارد. دو بیت از مطلع این غزلها بدین شرح است:
ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالی است |
|
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است |
(غزل 69)
جز آستان توأم در جهان پناهی نیست |
|
سر مرا بجز این در حوالهگاهی نیست |
(غزل 76)
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت |
|
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت |
(غزل 84)
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد |
|
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد |
(غزل 104)
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد |
|
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد |
(غزل 119)
حسبحالی ننوشتی و شد ایامی چند |
|
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند |
(غزل 176)
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند |
|
تا همه صومعهداران پی کاری گیرند |
(غزل 179)
مسلمانان مرا وقتی دلی بود |
|
که با وی گفتمی گر مشکلی بود |
(غزل 212)
مژده ای دل! که مسیحانفسی میآید |
|
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید |
(غزل 234)
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش |
|
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش |
(غزل 282)
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم |
|
بر ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم |
(غزل 359)
مخمور جام عشق ام ساقی بده شرابی |
|
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی |
(غزل 422)
ای قصۀ بهشت ز کویت حکایتی |
|
شرح جمال حور ز رویت روایتی |
(غزل 427)
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری |
|
خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری |
(غزل 435)
شهری است پرظریفان واز هر طرف نگاری |
|
یاران صلای عشق است ار میکنید کاری |
(غزل 436)
ای که در کوی خرابات مقامی داری |
|
جم وقت خودی ار دست به جامی داری |
(غزل 440)
رفتم به باغ صبحدمی تا چِنم گلی |
|
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی |
(غزل 452)
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی |
|
خوش باش از آنکه نبود این حسن را زوالی |
(غزل 453)
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی |
|
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی |
(غزل 457)
سینه مالامال درد است ای دریغا محرمی |
|
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی |
(غزل 458)
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی |
|
فراغتی و کتابی و گوشۀ چمنی |
(غزل 472)
سحرگه رهروی در سرزمینی |
|
همیگفت این معما با قرینی |
(غزل 474)
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی |
|
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی |
(غزل 482)
بقیۀ غزلها که حدود 13 غزل است ممکن است برای عدهای از خوانندگان و تحصیلکنندگان ادبیات و شعر فارسی بدخوانیها یا دشواریهایی در خوانش قوافی در پی داشته باشد. بدیهی است که دشواری خوانش متوجه همگان نیست بلکه این پژوهش میکوشد الگویی برای خوانش قوافی اشعار بهویژه غزلیات ارائه کند تا در صورت امکان اصل و قاعدهای گردد برای خوانش شعر همۀ شاعران (شامل غزل، قصیده، ترکیببند، ترجیعبند، قطعه، رباعی و ...) اما همانند بسیاری از اصول و قواعد ادبی و غیرادبی این الگو و قاعده نیز استثناهایی دارد. مصادیقی از قوافی (با یای نکره) در غزلهای حافظ را که ممکن است لغزشگاهی برای خوانش باشد برمیشماریم تا مقصود پژوهش روشنتر شود.
- «فلانی؛ روانی؛ جوانی»
برخی واژهها وقتی با انواع یاء (مصدری، نکره، نسبت، فعل) به کار میروند به علت تشابه ساختاری گاهی دشوارفهم و بدخوان میشوند و تشخیص و تمییز آنها از یکدیگر اندکی سخت میگردد. دشواری خوانش قوافی در اصل بازمیگردد به همین موضوع، بنابراین میبایست الگویی برای چینش قوافی به دست آید که این تشخیص و تمییز را آسان گرداند. سه واژۀ «فلان، روان و جوان» جزو این واژههاست. امروزه دو واژۀ «فلان و روان» با یای نسبت و واژۀ «جوان» اغلب با یای مصدری و نکره مصطلحاند. یکی از علل اصلی دشوارخوانی و بدخوانی چنین واژههایی تفاوت کاربرد صرفی و آوایی آنها و مصطلح شدنشان در محاورات مردم است. عادت زبانی مردم تمایل دارد آنها را با ساخت مصطلح میان خود تلفظ کند. بنابراین استخراج الگوی چینش قوافی میتواند این عادت زبانی را اصلاح و تصحیح نماید. در شعر حافظ این هر سه واژه در قوافی غزلها بهصورت نکره به کار رفتهاست. «فلان و جوان» ضمیر و صفت است که اشاره به شخص انسان میکند و «روان» قید است به معنای سریع و باشتاب. هر سه واژه بدون یای نکره و بهصورت تکواژه هم در شعر حافظ به کار رفتهاست:
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی |
|
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی |
(غزل 468)
به حاجب در خلوتسرای خاص بگو |
|
فلان ز گوشهنشینان خاک درگه ماست |
(غزل 42)
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم |
|
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم |
(غزل 324)
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان |
|
که حکم بر سر آزادگان روان داری |
(غزل 437)
یا رب تو این جوان دلاور نگاه دار |
|
کز تیر آه گوشهنشینان حذر نکرد |
(غزل 135)
ای صبا گر به جوانان چمن باز رسی |
|
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
(غزل 9)
مطابق خوانش مصطلح معاصر، خوانندۀ غزل ناخودآگاه واژههای «فلانی» و «روانی» را در این سه غزل با یای نسبت میخواند درحالیکه الگوی چینش غزل که یکدست با یای نکره به کار رفته نشان میدهد که میبایست آنها را با یای نکره خواند نه نسبت. بنابراین قوافی «نشانی، دلستانی، جانی، ناتوانی، زیانی و ...» یک الگوی خوانش برای یای نکره در قوافی ارائه میکند و از این طریق خوانش واژههای «فلانی»، «روانی» و «جوانی» با یای نکره اثبات و تمییز میگردد:
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد |
|
که تاب من به جهان طرّۀ فلانی داد |
(غزل 108)
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد |
|
بندۀ طلعت آن باش که آنی دارد |
(غزل 120)
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر |
|
زار و بیمار غمام راحت جانی به من آر |
(غزل 242)
از روی همین اصل و الگو و نیز به استناد ابیاتی مصرّح در شعر حافظ میتوان استدلال نمود که واژۀ «جوان» در بسیاری از موارد با یای نکره خوانده میشود چنانکه در غزل بالا (242) و در ابیات پیش رو میبینیم:
عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام |
|
وز خدا شادی این غم به دعا خواستهام |
(غزل 304)
چشم جهان نبیند زین تازهتر جوانی |
|
در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری |
(غزل 436)
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار |
|
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر |
(غزل 250)
و از روی همین ابیات میتوان گفت که واژۀ «جوانی» در این دو غزل و قصیده به احتمال بسیار قوی با یای نکره به کار رفتهاست:
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد |
|
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد |
(غزل 105)
جامی بده که باز به شادیّ روی شاه |
|
پیرانهسر هوای جوانی است در سرم |
(قصیده 2)
- «نیکنامی؛ تمامی؛ خوشخرامی»
نمونۀ دیگر سه قافیۀ «نیکنامی، تمامی و خوشخرامی» است که باز به علت شهرت تلفظ و خوانش هر سه واژه به یای مصدری ممکن است بهصورت مصدر خوانده شود بهویژه اگر ابیات بهصورت مفرد و جدا از غزل درج شود. الگوی چینش قوافی (با یای نکره) نشان میدهد که هر سه قافیه بهصورت نکره خوانده میشود. حافظ واژۀ «نیکنام» را بهعنوان صفت برای ندیمان در بزم طرب و عشق به کار بردهاست:
ساقی شکّردهان و مطرب شیرینسخن |
|
همنشین نیککردار و ندیم نیکنام |
(غزل 302)
همچنین قافیۀ «تمامی» صفت برای «داو» است (داو تمام) و قافیۀ «خوشخرام» بهصورت نکره به عنوان صفت برای شاهدان سروقامت به کار رفتهاست:
عمری است تا من در طلب هر روز گامی میزنم |
|
دست شفاعت هر زمان در نیکنامی میزنم |
(غزل 335)
که بَرَد به بزم شاهان ز من گدا پیامی |
|
که به کوی میفروشان دو هزار جم به جامی |
(غزل 461)
- «دگری»؛
از قوافی مشهور دیگر که در محاورات روزمرۀ مردم غالباً بهصورت صفت نسبی تلفظ و خوانده میشود واژۀ «دگری/دیگری» بهعنوان اسم (بدون موصوف) است. بدیهی است تلفظ این واژه به دو صورت صفت نسبی و اسم/صفت نکره کاملاً متفاوت است. الگوی چینش قوافی در این غزل نحوۀ خوانش «دگری» با یای نکره را روشن میسازد:
میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این |
|
بر در میکده میکن گذری بهتر از این |
(غزل 394)
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست |
|
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست |
(غزل 74)
- «خودکامی»
قافیۀ «خودکامی» در غزل 460 نیز محتمل است که گاهی موجب بدخوانی گردد. بنابراین الگوی چینش قوافی در غزلیات بهروشنی تأیید میکند که این قافیه در این غزل میباید با یای نکره خوانده شود نه یای مصدری:
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی |
|
گرچه ماه رمضان است بیاور جامی |
(غزل 460)
قوافی دیگر نیز هست که احتمال بدخوانی آنها زیاد نیست اما بسا در مواردی مشمول بدخوانی گردد. از این موارد است قافیۀ «همایی» (نیز: غزل 368 با مطلع «ما برآریم شبی دست و دعایی بکنیم ...»)، «خماری» (نیز: غزل 183 با مطلع «طایر دولت اگر باز گذاری بکند ...») و «تماشایی» در غزلهای پیش رو که مطابق الگوی چینش قوافی با یای نکره خوانده میشود:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد |
|
نقش هر زخم که زد راه به جایی دارد |
(غزل 121)
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی |
|
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی |
(غزل 471)
به چشم کردهام ابروی ماهسیمایی |
|
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی |
(غزل 481)
اصلیترین دشواری خوانش کلمات قافیه در شعر فارسی اغلب به ساخت صرفی آنها بهویژه ساخت مصدر، فعل، نسبت و نکره (با نشانۀ «ی» در پایان کلمات) برمیگردد. بیرون کشیدن یک الگوی چینش قوافی میتواند علاوه بر تشخیص ساخت صرفی آنها به خوانش ساخت آوایی آنها نیز کمک نماید.
در شعر حافظ قوافی غزلیات (با یای نکره) دارای یک الگوی چینشی است که آن را از انواع دیگر قوافی متمایز میسازد. این الگو در شعر شاعران پیش از حافظ و پس از او نیز مراعات میشدهاست. براساس الگوی قوافی نکره، در غزلهای حافظ قوافی یای نکره تنها یک بار با یای فعلی همقافیه گشته و در هیچ غزلی با یای مصدری و نسبی همقافیه نشدهاست. تنها قافیهای که در شعر حافظ بهصورت یکدست با یاء به کار رفته یای نکره است. موارد بسیار استثنایی به دلایل مختلف رخ نمودهاست ازجمله اضطرار شاعر، ابهام/دوگانگی معنایی در کلمۀ قافیه، نزدیکی استثنایی ساخت آوایی (تلفظ) قوافی یا نحوۀ خوانش یکسان شاعر از یاء در یک غزل. درحالیکه در غزلیات حافظ هیچ غزلی یکدست با یای مصدری و نیز با یای نسبت قافیهسازی نشده، در دیوان او 36 غزل یکدست با یای نکره مقفّا گشتهاست.
دلیل اصلی همقافیه نشدن یای نکره با یای نسبت و مصدر به نوع تلفظ و ساخت آوایی متفاوت این سه نوع یاء برمیگردد. تلفظ و ساخت آوایی یای نسبت و یای مصدری بسیار به هم نزدیک است و همین امر باعث میگردد تلفظ قوافی در یک غزل ازنظر آوایی و خوشآهنگی نامأنوس و ناهنجار نگردد. برای نمونه، ساخت آوایی واژۀ «خداوندی» هم در صفت نسبی و هم در مصدر یکسان است اما ساخت آوایی و نحوۀ تلفظ نکرات متفاوت است.
از 36 غزلی که قوافی آنها یکدست با یای نکره به کار رفته حدود 23 غزل هیچ مشکلی در خوانش ندارد. بقیۀ غزلها (حدود 13 غزل) ممکن است برای عدهای از خوانندگان و تحصیلکنندگان شعر فارسی بدخوانیها یا دشواریهایی در خوانش قوافی در پی داشته باشد. بدیهی است که دشواری خوانش متوجه همگان نیست بلکه این پژوهش میکوشد الگویی برای خوانش قوافی اشعار بهویژه غزلیات ارائه کند تا در صورت امکان اصل و قاعدهای گردد برای خوانش شعر همۀ شاعران. اما همانند بسیاری از اصول و قواعد ادبی و غیرادبی این الگو و قاعده نیز بدون استثنا نیست. دشواری خوانش در چند نمونه از قوافی شعر حافظ: «فلانی، روانی، جوانی، نیکنامی، تمامی، خوشخرامی، دگری، خودکامی، همایی، خماری و تماشایی».